من علاقه ی زیادی به فیلم دیدن دارم مخصوصا فیلم های اکشن و تخیلی.البته باید بگم که ماهواره ندارم ولی خوب بچه فیلم زیاد بهم می دن.
چند وقت پیش یکی از بچه ها فیلم «نبرد تایتان ها (clash of the titans)»را بهم داد.این دومین فیلم پر فروش آمریک در سال 2010 بوده یک فیلم فوق العاده تخیلی و دارای صنحه های جذاب.اما مشکل اصلی اون چیه؟موضوع این بر اساس یک افسانه ی قدیمی که از داخل سطل آشغال های آمریکا بیرون کشیده شده ساخته شده است.(البته داخل فیلم دقیقا اسم افراد را ذکر می کنه ولی خب من یادم نیست،شرمنده)
موضوع فیلم:بر اساس یک داستان قدیمی شخصی خدای تمام دنیا ها و جهان بوده و سه فرزند پسر داشته است.این سه پسر تصمیم می گیرند که پدر را از مسند قدرت پایین کشیده و خود قدرت را بدست بگیرند.یکی از آن ها با قسمتی از وجود خود یک موجود عظیمی را به نام کراکن درست می کنه و با اون پدرش را می کشه.حالا دو برادر دیگرش خدا بو دن را به سه قسمت تقسیم می کنندو اون تا به مقام های والایی دست پیدا می کنند و کسی که کراکن را درست کرد را به دنیا مردگان تبعید می کنند.و...
این فیلم در کل مثل یک تیشه می ماند که سعی بر قطع کردن ریشه ی تمام اعتقادات ما دارد.البته داستان به همین جا ختم نمی شود بلکه دوستان عزیز هالیوودی یک فیلم دیگه را تو همون سال 2010 با نام «پرسی جکسون و دزد صاعقه»را ساخته و بر روی پرده ی سینما رفت، خب اون هم در نوع خود یک فیلم تخیلی عالی به شمار می رفت. البته اگر کسی این دو فیلم را دیده باشد می تواند به راحتی شباهت 70 درصدی را از لحاظ محتوایی این دو فیلم کاملا واضح مشاهده کند.خب به نظر شما چرا باید این دوستان عزیز آمریکای این قدر تکیه بر ساخت چنین فیلم هایی داشته باشند؟
(لازم به ذکر است که این دو فیلم به صورت دوبله در تمامی فروشگاه ی عرضه ی فیلم مجود بوده می توانید تهیه کنید.)
*شیطان..*
دیروز شیطان را دیدم ، در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود ،فریب می فروخت. مردم دورش جمع شده بودند. هیاهو می کردند وهول می زدند و بیشتر می خواستند.توی بساطش همه چیز بود غرور،حرص ، دروغ ،جاه طلبی ... .هرکس چیزی میخرید و در ازایش چیزی می داد. بعضی ها تکه ای از قلبشان را و بعضی پاره ای از روحشان را. بعضی ایمان را می دادند و بعضی آزادگی را. شیطان می خندید و دهانش بوی گند جهنم می داد. حالم را به هم می زد. دلم می خواست همه ی نفرتم را توی صورتش تف کنم.انگار ذهنم را خواند . موذیانه خندید و گفت: من با کسی کاری ندارم و آرام نجوا می کنم . نه قیل و قال میکنم نه کسی را مجبورمی کنم که چیزی از من بخرد. می بینی ! آدم ها خودشان دور من جمع می شوند.
آن وقت سرش را نزدیک آورد و گفت : البته تو با آنها فرق می کنی . تو زیرکی ومومن .زیرکی و مومنی آدم را نجات میدهد.این ها ساده اند و گرسنه و به جای هر چیزی فریب میخورند.
از شیطان بدم می آمد . اما حرف هایش شیرین بود . گذاشتم حرف بزند و او هی گفت و گفت و گفت.ساعت ها کنار بساطش نشستم. تااین که چشمم به جعبه ی عبادت افتاد که لا به لای چیزهای دیگر بود.
دور از چشم شیطان آن را برداشتم و در جیبم گذاشتم و با خود گفتم بگذار یک بار هم که شده کسی چیزی از شیطان بدزد. بگذار یک بار هم او فریب بخورد.
به خانه آمدم و در کوچک جعبه راباز کردم توی آن اما جزغرور چیزی نبود. جعبه از دستم افتاد و غرور توی اتاق پخش شد ، فریب خورده بودم ،فریب.دستم را روی قلبم گذاشتم،قلبم نبود. فهمیدم که آن را کنار بساط جا گذاشته ام . تمام راه را دویدم، تمام راه لعنتش کردم، تمام راه خدا خدا کردم .می خواستم یقه ی نامردش را بگیرم عبادت دروغیش را به سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم. به میدان رسیدم اما شیطان نبود . او رفت. داشتم های های گریه می کردم.اشک هایم که تمام شد بلند شدم تا بی دلیم را با خود ببرم.صدایی شنیدم صدای قلبم را و همان جا بی اختیار به سجده افتادم و زمین رابوسیدم به شکرانه ی قلبی که پیدا شده بود!!!
(عرفان نظرآهاری)
قرآن عزیز می فرماید:(ای فرزند آدم،آیا با شما پیمان نبستم که شیطان را نپرستید؛زیرا دشمن آشکار شماست؟و مرا بپرستید که راه راست این است.) یاسین60و61
شیطان آدمی را از مسیر هدایت و رستگاری جدا می کند و هر عقل سلیمی به تحقیق می فهمد که گمراهی آشکار در پیروی از وساوس شیطانی است. در کارگاه هستی، به سبب اختیار آدمی، او باید با آگاهی خود،خویشرا از چنبره ی اغواهای شیطان رهایی دهد و در مسیر مبارزه با او،مس مجود خود را به کیمیا تبدیل سازد:مقام«یقنطه» یعنی یقین هوشیارانه به نعمت بیداری،وقتی برای آدمی حاصل می شود که نفس اماره را به زمین بزند و بر آن چیره شود.پرواضح است که ایمان به غیب و تعبد در درگا الاهی است که سلامت نفس و روان آدمی را موجب می شود و پایداری در مسیر سعادت را برای انسان رقم می زند.زیستن عارفانه همراه با پناه بردن به خداوند از شر شیطان رانده شده زندگی را رهین آرامش می کند.
حال به نقد تعالیم و آمزه های شیطان پرستان می پردازیم البته این نقد در حدود 8 بند صورت گرفته است.
ادامه مطلب...
برخی از نمادهای منحوس این فرقه،بدین قرارند:استفاده از ماسک های خاص با شکل های نا موزون،استفاده از رنگ های سیاه و قرمز بسیار غلیظ و نامتعارف،بهره گیری از تصویر بی پوشش زن،استفاده از عدد666(ارزش واژه ی شیطان در ادبیات عبری صهیونیستی)به عنوان عدد مقدس،صلیب وارونه که نوعی تمسخر مسیحیت به شمار می رود،صلیب شکسته یا چرخ خورشید که هیتلر هم به کار می گرفت با هدف به سخره گرفتن مصلوب شدن حضرت عیسی،علامت چشم شیطان که به صورت چشمی در بالای هرم می آید.در عین حال،از نمادهای مهم شیطان پرستان که بیشتر به صورت گردنبند استفاده می شود،پنتاگراماست که به صورت ستاره ای پنج ضعلی ظاهر شده است.نماد دیگر نیز سیگیل بافومت(مثلث سر وته در یک دایره،با سر بزرگ در وسط)است که اغلب،روی لباس ها هک می شود.اصلی ترین نماد شیطان پرستی بز شاخدار بالدار نر و ماده است که روی پیشانی خود،ستاره ی پنج ضلعی را حک کرده و با یک ماه در بالای سر و یک ماه در پایین پایش،تلاش می کند وسوسه ی سیاه و پلید خود را در کائنات به جریان اندازد. بالدار بودن این نماد،حکایت از آن دارد که شیطان پیش از رانده شدن از درگاه خداوند،ملک مقرب بوده است و در عین حال،سمی که به پای اوست،جن بودن تبار شیطان را نشان می دهد.نر و ماده بودن شیطان نیز نشان از آن دارد که هم در جنس مردان قرار می گیرد و هم در جنس زنان و به دلیل،وسوسه انگیز است.در همین نمادها،کاملا مشهود است که شیطان پرستی در پی انتقاد جویی از توحید و موحدان روز گار است.
شیطان پرستان برای آنکه به سر مستی جسمانی لذات وهم انگیز برسند،از مناسک مخاطره آمیزی استفاده می کنند که به قربانی کردن حیوانات و گاهی حتی انسان ها و آشامیدن خون آن ها منجر می شود.آنان خون آشامی روانی را سرلوحه ی رفتار های خویش قرار می دهند.
شیطان پرستان به مناسک منهدم کننده نیز معتقدند،یعنی می گویند برای رهایی از نفرت وعصبانیت،باید تا سر حد امکان در کارهای زشت و پلید پیش رفت تا ارضای هوس ها به صورت کامل انجام پذیرد.
به طور کلی مشخص است که همه ی نظام های عقیدتی با چنین نگرش خطرناک و نا بسامانی مخالفت جدی دارند،اما درون همین فرقه نیز اختلاف هایی رخ داده که موجودیت آن را به مخاطره انداخته است:مرگ آنتوان لوی در سال 1997 و فروش خانه ی سیاه،یعنی خانه ای که که لوی در آن زندگی می کرد،به دلیل بدهکاری های زیاد کلیسای شیطان و نیز مسئله ی جانشینی بلانچه برتون به جای او که بسیاری از شیطان پرستان آن را قبول ندارند از جمله ی این اختلاف هاست.
شیطان پرستان،شیطان را سمبل لذت جویی می دانند،نه ریاضت کشی،در عین حال،آنان گناه و مبارزه با هنجارهای جامعه را به معنای شادابی می دانند و هیچ قانونی را به عنوان شریعت نمی پذیرند.ایستادن در برابر تعالیم پیامبر وحیانی،حضرت عیسی(ع)،اولین مرحله ی شیطان گرایی است و پس از آن و به طریق اولی،ایستادن در برابر تمامی پیامبران،از آن ناشی می شود،چرا که شیطان پرستان تمامی آنچه گناه نام دارد،مایه ی خرسندی و مسرت روانی و فکری و عاطفی می دانند.
شیطان گرایان تمرد شیطان را در برابر حق تعالی،نماد حکمت سالمی می دانند که در آن،ریاکاری وجود ندارد.از نظر شیطان پرستان،هبوط و نافرمانی از فرامین الاهی به هیچ وجه نادرست نیست:انها معتقدند شیطان دوست کلیساست،زیرا در طول این سال ها مایه ی گرمی بازار کلیسا شده است.
از دیگر آمزه های شیطان پرستان،جانشینی شیطان به جای خداوند و قائل شدن شان اوهی برای شیطان است:شیطان شریک بزرگ خداوند است که کم کم عرصه را بر خداوند نیز تنگ می کند و همه ی اوهیت را از آن خود می سازد.مبرهن است که وقتی جایگاه الهی خدشه دار شد،تاریخ انبیا و پیام بزرگ پیامبران در مسیر توحید و اخلاق و حمایت از حقیقت طلبی،رنگ خواهد باخت. به همین دلیل است که در متن بسیاری از اشعاری که شیطان پرستان می خوانند،پوچ گرایی همراه با سخره گرفتن تمام مقدسات به چشم می خورد.
شیطان پرستان خداوند را دلیل همه ی ناکامی های بشر می دانند و رنج زندگی را ناشی از خواست خدا می پندارند.برای این گروه منحرف،هیچ شریعت و قانونی جز آنچه خود می خواهند انجام دهند،مبنای عمل نیست. آنتوان لوی معتقد بود که محل زندگی هر شیطان باید تبدیل به غاری محلی شود که شیطان پرست در آنجا به پرورش فرد گرایی خود بپردازد،تا جای که این فردگرایی در برابر خداگرایی قرار گیرد.
تعداد افرادی که به این فرقه ی انحرافی در جهان گرایش دارند،بنا به آمار سال 2007،حدود سی هزار نفر تخمین زده شده است که در برابر جمعیت جهان به هیچ وجه رقم شایان توجهی نیست.این را هم باید افزود که حیات شیطان پرستی در جهان مدرن،مدیون ادبیات و سینمای عامیانه و تا حدی نیز مدیون محکومیت های گاه گاه کلیساست که با تبلیغات فراوان این گروه محاواره ای و فضای مجازی،منعکس می شود،اما تعداد آن ها چندان زیاد نیست.
این فرد مرتبط با سازمان جاسوسی امریکا،در 30 آوریل 1966،در حالی که برای جمعی از اعضای حلقه های سری دایره ی اسرار آمیز با سری تراشیده سخن می گفت،مدعی بنیان گذاری کلیسای شیطان شد.لوی که خود را اسقف اعظم کلیسای شیطان می دانست،اعلام کرد که با ظهور شیطان پرستی مدرن،عصر جدیدی به وجود آمده است.توضیح این نکته لازم است که شیطان پرستی اصولا واکنشی در برابر مسیحیت بود که به عنوان واقعه ی تاریخی،از اواخر قرون وسطا شکل گرفته بود.این پدیده به جادوگران نسبت داده می شد و هزل کفر آمیزی را از تمسخر مسیحیت و مراسم عشای ربانی،همراه با شمع های سیاه و پیکر های وارونه ی مسیح بر صلیب بود که در آن،نان مقدس به نجاست آلوده می شد و روابط جنسی افراطی و گاهی قربانی کردن حیوانات و حتی انسان ها در آن انجام می پذیرفت.
آنتوان لوی فلسفه ی لذت پرستانه ی خود را با آسان گیری و عمل مطابق با مظاهر شیطانی در آمیخیت و مستقیما به جنگ با پیامبران پرداخت.او معتقد بود که تعالیم انبیا،احکام نامتعارف بشری هستند:انسان حیوانی است که خواسته ها و آرزوهایی فراوان دارد و برای به دست آوردن آرزوهای خویش،حق انجام دادن هر عملی را دارد.البته گرایش لوی بیشتر بدست آوردن قدرت های شیطانی بود و بعدها،پس از او و در کنار این گرایش،پرستش افراطی شیطان نیز مد نظر قرار گرفت.
نوشتار پیشه رو در تلاش است تا در حد شناخت اولیه شیطان پرستی بپردازد تا با شناخت دشمن و نقد آن، آگاهی عمومی به این قبیل انحرافات دینی،در جامعه بیشتر شود.
شیطان پرستی (sataninasm)
کلیسای شیطانCurch of satan))
موسس:آنتوان لوی (Antoon lavey)
سال تاسیس:1966،کالیفرنیا
متون به اصطلاح مقدس:کتاب مقدس شیطانی(1969)،جادوی شیطانی(1790)،مناسک شیطانی (1972)
آنتوان لوی در آوریل 1930،در شیکاگوی امریکا تولد شد و همراه خانواده اش به سانفراسیسکو عزیمت کرد و تا زمان مرگش در آنجا ساکن بود.وی شخصیتی ناهنجار و ناسازگار داشت و در هفده سالگی،ضمن فرار از تحصیل،به عنوان دلقک به سیرک پیوست.در سال 1950 در دایره ی جنایی پلیس امریکا،به عنوان عکاس مشغول به کار شد و تاثیر بسیاری از این شغل گرفت.
دو سال بعد،آنتوان لوی با کارول لنسینگ ازدواج کرد،اما بنا به دلایلی،از جمله التزام نداشتن به اصول اولیه اخلاقی و پایبندی به روابط خانوادگی و شیفتگی به زن دیگری به نام داین هگارتی،از همسرش جدا شد.لوی از سال 1960 به بعد روابط نا مشروعی را با هگارتی آغاز کرد و از او صاحب فرزندی نا مشروع شد. وی همچنین علاقه وافری به نوازندگی پیانو داشت و طبق اطلاعات موجود،سال ها روابط جدی و پردامنه ای با برخی عناصر سازمان CIA، همچون مایکل آکینو،بر قرار کرد.